خرید

مدتی بود ک دنبال بارونی بودم،

چندباری با رفیق رفتیم بازار اما چیز خوشگل و مناسبی پیدا نکردم،دیروز رفتیم ایران مال و بالاخره توی یه بوتیک یه بارونی خوشگل وبا جنس خوب پیدا کردم،میتونم بگم همون چیزی ک میخواستم شد،

همونجا یه شلوار جین هم خریدم ک رنگ روشن داشت و چون تا حالا شلوار این رنگی نداشتم خیلی برام جاذابه🤭😁

جنس جفتشون ترکه و قیمتشم چون تخفیف خورده بود خیلی خوب شد،

چند وقت پیش هم یه کیف خریدم ک اونم خوشگل و جادار بود،

مونده یه نیم بوت تا استایلم کامل بشه،ک اونم چند وقت دیگه میخرم😁

بعد خرید رفتیم یکی از کافه ها و نشستیم نوشیدنی و یه چیز خوشمزه خوردیم ک اسمش برس فندقی بود و واقعا جاذاب بود،یه چیزی شبیه ب نون شیرین ک وسطش کرم فندقی گذاشته بودن🍰☕🍹

از اونجام رفتیم هایپر خریدای خونرو گرفتیم و با خستگی فراوان برگشتیم خونه ،

منم برای شب پیتزا درست کردم 😋🍕+یه معجون خفن ک حسن ختام روزمون شد

اخر شب من از خریدام خوشحال بودم و رفیق از اینکه بالاخره بارونی پیدا کردم 😅🤦

روزمرگی

سرماخوردگیم تموم نمیشه...خوب نمیشم چرا...

جواب ازمایشام اومد.همش اوکی بود،دکتر زنان سر در نیاورد درد زیر شکمم علتش چیه!پیش یه دکتر دیگه وقت گرفتم یادم رفت برم!باز باید برم پیش کسی دیگه.

حدودا یه ماهی میشه دوباره معلم پیش‌دبستانی شدم...

روزا بد نمیگذره اما ...خوبه بابا

زندگی همینه دیگه!

شنبه تا چهارشنبه کارو پنجشنبه جمعه تمیزکاری و استراحت تعطیل،

بعضی وقتا پشیمون میشم از کار کردن،چون صبح زود بیدار شدن خیلی سختمه،اما وقتی فکر میکنم اینجوری نصف روزم میگذره و مشغولیت دارم با چهارتا ادم معاشرت دارم دوباره باخودم میگم عیب نداره خوبه دیگه،هرچند هدف شغلیم چیز دیگه ای...

خلاصه ک بعله خانم معمل شدم🤗

بگا رفتگان

تقریبا یه هفته ای میشه ک مریض شدم

تو این مدت رفیق حسابی هوامو داشت،تو کارای خونه کمک بود و ابمیوه برام میگرفت☺️حواسش ب داروهام بود

چون واقعا داغون بودم و احتیاج ب پرستاری داشتم

۲شبه ک بخاطر سرفه های مکرر خواب ندارم...

حالا از دیشب رفیق مریض شده...این واقعا ناراحت کنندس برام ک ازم گرفته و حالش خوب نیست😕🤦

امیدوارم جفتمون زودتر خوب بشیم🙂😪

حال خوش

از چند تا پست قبلی ک همش تو فاز چس ناله بودم تصمیم گرفتم بازم از خوبیای رفیق بیام بنویسم تا این فاز منفی از سرم بپره...

مثلا اینکه من ۴روزه مریضم و داغون ،گلو و ریه ام شده یه تیکه اتیش انقدر ک‌ میسوزه ۲بارم رفتم دکتر ولی داروهاشون انگار فایده ای نداره...و رفیق... کلی حواسش بهم هست،روزی چندبار زنگ‌میزنه و حالم و میپرسه و کلی میوه و چیز میز خریده ک بخورم زود خوب بشم،

شبا هم ظرفارو میشوره چون دیگه واقعا جنازه جنازه میشم...

راستش همیشه برام سوال بود اگه تو همچین موقعیتی باشیم رفیق چیکار میکنه،و توی این مدت دیدم ک چقدر همدله و هرکاری از دستش بربیاد انجام میده ☺️

چقدر این مدته رفیق دوستداشتنشو بهم نشون داده ...

میخوام از خوبیاش بنویسم ک یادم بیاد برای چی انتخابش کردم،ک یادم بیاد معیار من برای خوشحالی توجه گرفتن بود،

ک یادم بیاد رفیق اگرم جایی حواسش نبوده،بجاش خیلی جاها هوای دلمو داشته...

این چندروز ک مریضم سمتش نرفتم...با فاصله ازش میشینم و بوسشم نکردم حتی،چون دلم نمیخواد مریضش کنم،

الانم کلی دلتنگشم😞

...

سرماخوردگی چی میگه این وسط

بلد

بعد از صحبتهای اونروز راجب دلنگرانی من و گریه هام...از فرداش تو یطوری بودی....رفتارت...نگاهت...همش خیره ب افق و کم حرف تر شدی...احساس میکنم خوب نمیشناسمت...

یه چیز هایی حدس میزدم ولی نمیدونستم درسته یانه؟!

اینکه شاید دلیل اینطوری شدنت حرفای من بود...شاید داری حلاجی میکنی چیکار کردی ک من نگران شدم؟!یا چیکار کنی ک دیگه نگران نباشم؟!

نمیدونم دقیقا تو‌چشمات چی بود ولی تهش نگرانی بود...از چی نمیدونم....

و.

.

.

.

یه چیزی تو جوجونامه خوندم نگران شدم...

اینکه یادبگیرید طرف مقابلتون چجوری خوشحال میشه!

من دقیقا نمیدونم تو چجوری خوشحال میشی!و تمام این یکسال غر زدم ک چرا تو بلد نیستی یا نمیخوای منو خوشحال کنی....(البته توی دوران نامزدی تو‌خوب بلدم بودی)

نکنه منم...

نکنه توام گاهی با خودت فک میکنی ک من چرا بلدت نیستم؟!

چچققدرررر وظیفه خودمو نادیده گرفتم و نفهمیدم ک منم باید برای تو کاری بکنم...

تا حالا توی رابطمون انقدر احساس ضعف نکرده بودم!!!

باید باهات حرف بزنم.

تهی

هفته پیش ک داشتیم میرفتیم ولایت...یادم نیست بحث مالی از کجا شروع شد ک رفیق گفت من سعی کردم هیچوقت برات کم نزارم...من هیچی نگفتم و رفیق پرسید :درسته؟!

گفتم اوهوم...و اصلا دست خودم نبود...بهم ریختم...

ازم پرسید مگه کم گذاشتم...چرا بهم ریختی...

درست میگفت هروقت بهش میگفتم پولم تموم شده سریع برام میزد ...جایی ک میدید دیگه اوضاع خیلی خیته یه چیزی خریده ولی یکسال تموم برای خریدن هرچیزی ب من میگفت پول ندارم و منو ب کم و یا نخریدن چیزی راضی میکرد،شما فک کن کفش سفید عروسیمو خودم خریدم...ماه عسل کنسل شد...اولین کادوی روز زن ک حتی خواهر مادر خودش انتظار نداشتن با کم تر از طلا بیام خونه ب یه کاپشن راضی شدم... ولنتاین ک هیچی...تولدمم باز گفت پول ندارم برات کادو بخرم،فقط یه کیک....و دوهفته بعدش خونه خریدیم😶

نمیدونستم باید خوشحال باشم یا نه....

فکر کن ،هی بگه پول ندارم پول ندارم و بعد خونه بخره...درسته با کلی قرض و وام و حتی طلا فروحتن بود...ولی یعنی کادوی تولد من جلوی خونه خریدنمونو میگرفت؟؟؟؟یه کافه رفتن ،یه بستنی خوردن دوتایی جلوی خونه خریدنمونو میگرفت؟!

قصد نداشتم هیچوقت این حرفارو بنویسم یا بگم ولی دیشب چیزی شنیدم ک دیگه پوکیدم....

بیرون توی ماشین بودیم حرف از تربیت بچه شد ،رفیق گفت ۲تا چیز ب بچم بتونم یاد بدم برام کافیه اولیش اینکه از لحظه لذت ببر....

گذشت و رفتیم کوروش مال ک یکم بچرخیم...یه کاپشن چرم دیدیم ک خیلی خوشگل بود،بهش گفتم این شبیه کاپشن های چرم مشهده(ک جفتمون چشممون دنبالش موند) رفیق گفت اره ای کاش همون موقع (یعنی حدودا پارسال زمستون)میخریدمش ،اون موقع پولشم داشتم....و اینجا بود ک من دیگه پوکیدم....چون کل پارسال و ما هرچی میدیدم رفیق میگفت پول ندارم بخرم...و امسال بعد از خرید خونه ،هرچیزی ک پارسال می‌خواستیم بخریم و وقتی میبینه میگه،کاش پارسال میخریدم پولشم داشتم و هربار انگار من بیشتر قلبم میگیره ک خب چرا؟!چرا اون لحظه نخریدی؟!چرا دلت نیومد برای من و خودت خرج کنی؟!چرا نذاشتی یکم لذت ببریم و همش با پول ندارم دهن منو بستی...ک خونه بخری؟!

پسچرا وقتی خونه خریدی انقد خوشحال نبودی ک حتی یه جعبه شیرینی دستت بگیری بیاری؟!

چرا توی تمام این ۴ماه فقط داری میری رو مخ من و اعصابمو خورد میکنی ....هی میگی پول داشتم و نخریدم....در صورتی ک همش ب من میگفتی ندارم، نمیخرم برات.....

همه ی اون ندارم هارو جمع کردی ک خونه بخری ...حالا حتی ب اندازه ثانیه ای از خریدنش نه خودت خوشحال بودی ن گذاشتی من خوشحال باشم....

تویی ک نخریدی و نذاشتی من خوشحال بشم ،حالا هم خودت خوشحال نیستی ...چطور میخوای ب بچت یاد بدی از لحظه لذت ببره؟!

چرا و تا کجا میخوای شعار بدی؟!

مگه با شعار بچه تربیت میشه؟!!!

صورتم داره میسوزه از رد اشکایی ک دارن پشت هم میان پایین...بغض گلوم خالی نمیشه...گلوم داره جررر میخوره...

آزمایش

آزمایش hpv دادم...هنوز جوابش نیومده ،هفته دیگه باید تماس بگیرم ببینم امادست یا نه!

خدا میدونه روزا چقدر سخت داره میگذره برام...