ماموریت

رفیق ۳ روزه رفته ماموریت...

همون روز عصر مامانم اومد پیشم

از روزی ک رفته انگار خونه تاریکه.....

خداروشکر خیلی زود ماموریتش تموم میشه و میاد.

گل

جمعه رفیق برام گل خرید🌱

یه گلدونه بامزه زانفولیا ک خیلی خوشگل بود

گذاشتمش توی پذیرایی

امیدوارم این گلمون بمونه و بزرگ بشه ...

روزمرگی

درباره اون قضایا با یه مشاور صحبت کردیم....

یخورده عصبیم کرد،

ولی بعدش ک با رفیق حرف زدیم آرومتر شدم...

اوضاع فعلآ آرومه...حالم ؟!

نمیدونم...

من دلم نمیخواد چیزی خراب بشه...

دلم نمیخواد اونی ک خراب میکنه من باشم!

دلم نمیخواد زندگیمو از دست بدم...

ما بهش میگیم نشخوارفکری یا overthink

ولی عبدالوهاب الرفاعی خیلی زیبا میگه:

در سرم جنگ های بسیاریست و تنها کشته اش منم...!

برای یه زندگی چ اتفاقی باید بیوفته ک یه زن،استوری عاشقانه همسرشو ب خودش نگیره.....🫠

💲

....

ادامه نوشته

...

ادامه نوشته

چالش جدید

سحر ک بود؟

مهماندار

بعد یکسال

خانواده ام امروز اومدن خونم...البته مامانم بعد یکسال اومد...

چند روزی میشه ک بدجور سرماخوردم،صدام کاملا گرفته و دائما سرفه های خشک کلافه کننده دارم

این وسط پریودهم شدم، اونم شدید

روز قبل نتونستم کاری انجام بدم، در نتیجه ظهر ک رسیدم خونه شروع کردم همه جارو گردگیری تمیز کردن،

یکم خرید کردم و شام گذاشتم و سالاد درست کردم

پذیرایی خاصی نتونستم بکنم چون دست تنها بودم با کلی کار

البته زحمت لباس تا کردن و رفیق کشید و از وقتی اومد کمی کمکم کرد،

ک وسط دلهره های من جای آروم کردنم بهم گفت چته آروم باش چقد هول میزنی😑😑😑😑از عصر همش دارم فک میکنم مگه چیکار کردم؟۴ مدل غذا و دسر درست کردم؟۵مدل میوه استوایی خریدم؟

من فقط میخواستم خونم تمیز و مرتب باشه همین

دوسداشتم همون چیزای ساده خوشمزه باشه،ولی نشد

خورش قیمه مث همیشه نبود، یکم ابکی شد!!! ک اصلا پسند خانواده ما نیست

طعمش هم اصلا خوب نبود!

برنج هم کمی زنده بود

ب مامانم گفتم چکش کن گفت خوبه بیار،چون گشنش بود!!!

تیر خلاص و بابا زد،سفره جمع نشده گفت برنجتو بزار یکم بیشتر بپزه یا آب روغن بزن خوب دم بکشه...

بابای من اخلاقشه، دوتا چیزو نشونه بی احترامی میدونه:۱_چایی نیاوردن،۲_برنج بی روغن و غذایی ک مجلسی نباشه یعنی چرب و چیل نباشه...

مشخص بود از غذای رژیمی ک بخاطر کبدش پخته بودم خوشش نیومد

روغن برنج هم بخاطر همین ندادم ...

از سر شام تاحالا حرفاشون توی مخمه،

اینم باید یادم بمونه،از این ب بعد هرکسی هرچی گفت گوش نکنم و برای مهمون غذای چرب و چیل بزارم

ای ما نمیخوریم و ما ک غریبه نیستیم زر مفت

انقدر اعصابم خورده ک نگو....

سرفه هامم نمیزاره بخوابم....

توی خونه آشپزیم خوب بود نمیدونم چرا بعد ازدواج افت کردم...

ناآرومم.

تازه نخود و لوبیا هم یادم رفت بریزم توی اب برای آش....

شت