رفیق ک رفت ماموریت مامانم اومد پیشم و تا رفیق برگشت اینجا بود ،اون چند روز باهم میرفتیم پاساژ گردی و برمیگشتیم
رفیق ک اومد مامانم چندروزی رفت خونه فامیلاش ک تهرانن و تا آخرهفته اش باهم برگشتیم ولایت....
روزاخر ک اینجا بود من داشتم پریود میشدم و مامان هم خیلی سرحال نبود.... بحثمون شد و با ناراحتی از اینجا رفت...
شبش کلی گریه کردم....هنوزم تو فکرشم ک کاش اونجوری نمیشد...باهاش حرف زدم ولی اوکی نشد....توف تو pms....
روزها و شبها ب ظاهر معمولی و نسبتا خوب داره میگذره...
ولی احساس میکنم از فضای اطراف داره بهم فشار وارد میشه
از لحاظ روحی احتیاج شدید ب هیجان دارم🙄یه کاری ک جیغ بزنم و بپرم هوا ک این فشارو تخلیه کنم....
_تخیلاتی ک همیشه اذیتم میکرد و کم کردم...ک این خوبه!
پای سیب درست کردم و جای شکر شیره انگور ریختم...حتما امتحانش کنید خیلی خوشمزه میشه!
بعدش روز تعطیلی افتادم ب جون خونه و همه جارو دارم میسابم....
انگار نه انگار دستم دردمیکنه🫠🫠🫠🫠 میدونم شب صداش در میاد....
دیروزم رفتم ناخنامو ریموو کردم!!!!طرف رسما ناخنو سوهان کشید واز بین برد،نمیدونم چرا لال شدم هیچی نگفتم بهش!!!!!!
نتیجه بسیار آزار دهنده شده،دلیلم اینه میخوام آزمون آ.پ شرکت کنم و باید ظاهرمم اوکی باشه.
__دلم میخواد موهامم کوتاه کنم🫠
تاحالا ک هیچی نخوندم ولی ب خودم قول میدم دیگه شروع کنم...
ارشد هم ثبت نام کردم😶😶😶😶با روزی ۳ ساعت درس خوندن باید تو جفتش جواب بگیرم 🙂↕️خیلی دلم خوشه میدونم🙄🙄🙄
___اینروزا جای خالی دوستامو تو زندگیم خیلی احساس میکنم...اینکه کنارشون بشینم باهاشون حرف بزنم...بریم بیرون بچرخیم ،خرید کنیم، غیبت کنیم،شوخی کنیم و چرت و پرت بگیم بخنیدم....
حسابی دلم برا همشون تنگ شده😔😔😔😔😔😔
وقتی میریم ولایت اصلا فرصت نمیکنم ببینمشون ب زور فک و فامیلامون میبینم نوبت ب دوستا نمیرسه،چون سرجمع یه روز و نصفی اونجاییم.. ..از طرفی روز تعطیلی اوناهم هست و همسرانشون خونن یا مهمونن یا مهمون دارن و شرایط اوکی نمیشه
ولی امروز ب چندتاشون زنگ میزنم😊