دزد نامرد

دیروز ظهر وقتی داشتم برمیگشتم خونه ،

در حالی ک ضعف داشتم،خوابم میومد،حالم اصلا خوب نبود ...

گوشیمو گزاشتم توی توری جا لیوانی کوله پشتیم....!!!!!!واقعا نمیدونم چ فکری کردم با خودم ....

در واقع اصلا فکر نکردم....

چون BRTخلوت بود با خودم گفتم کسی نیست بخواد ازم دزدی بکنه،گوشیو گزاشتم اونجا و پیاده شدم،وقتی رسیدم خونه گوشیم نبود،توی این فاصله انقدر من بی جون و بی حواس بودم ک دزدیدنش!!!!!

من حتی متوجه هم نشدم....

مث مرغ پرکنده ب امید اینکه یه گوشه افتاده برگشتم توی ایستگاه دنبالش گشتم ولی نبود،از راننده ها میپرسیدم ولی نبود،مسیرو هم گشتم،نبود ک نبود....

داغون و خسته تر از این حالمو هیچوقت نداشتم....

حتی نمیتونستم باور کنم....شک شدم....با رفیق ک حرف میزدم خندم میگرفت.... ناخودآگاه میخندیدم!!!!و اون جوری نگام میکرد ک انگار......

خب سختمه باورش،هنوز حتی ۱سالم نشده،

و پولش هم برای ما پول کمی نبود ,S23 فک کنم الان حدود۳۵ـ۴۰تومنه!

از دیروز یلحظه گریه میکنم،یلحظه ب این فک میکنم کجا ممکنه افتاده باشه،

یلحظه ب این فکر میکنم ممکنه دزد و بگیرن؟!ممکنه گوشیو بفروشه؟ممکنه لت و پارش کنه....

دیشب قلبم درد میکرد....خیلی خیلی حس بدی داشتم و دارم....

و امید هم دارم پیدا بشه

ادامه نوشته

....

بازم من اینجانوشتمو بعدش دعوامون شد!

روزمرگی

امروز بالاخره بعد از یه هفته طاقت فرسا خونه بودم،

دیشب با خودم گفتم استراحت میکنم تا سم هفته ای ک گذشت و تخلیه کنم اما صبح ک بیدار شدم با خودم گفتم دیگه وقت خونه تکونیه....چند وقتیه هیچی سرجاش نبود،رفیق ک رفت سریع چیزایی ک باید شسته میشد رو شستم لباسارو انداختم ماشین وصبحونمو اماده کردم،ساعت ۹ برق رفت،اب قطع شد 😐صبحونمو خوردم رفتم سراغ بقیه کارا... دستمال کشیدم و هرچیزی ک لازم بود رو گذاشتم سر جاش

برق ک اومد دیگه نوبت جارو شد،جارو برقی هم کشیدم واجاق گازو حسابی شستم و بعدش دستمالارو انداختم توی ماشین رفتم دوش گرفتم و تماممممم

تقریبا ۹۹ درصد خونه تمیز و مرتب شد،عصر هم باید برم خرید...

حالا فردا با خیال راحت با رفیق استراحت میکنیم😊

آبعلی

اداره رفیق تو آبعلی یه باشگاه دارن ک خیلی خوشگله،دریاچه و قایق داره،محیط سرسبز ،تلکابین،دوچرخه،سالن فوتبال و بستکبال و دارت و فوتبال دستی و و و ....رستوران

خلاصه جایی ک میشه بری داخلش ۴-۵ساعت فارغ از دنیا خوش باشی و برگردی،

پنجشنبه رفیق گفت برای جمعه ظهر آبعلی رو رزرو کرده😋

شبش یخورده وسیله جمع کردم ،صبح یه سنگک گرفتیم و راه افتادیم،چون یکم مسیر طولانی بود صبحونه رو تو ماشین با سنگک داغ زدیم و رفتیم،

رسیدیم اونجا رفتیم فوتبال دستی و دارت بازی کردیم و من باختم🫥خب طبیعی بود چون رفیق این دوتا رو حسابی بازی کرده و بلده،

بعدش رفتیم سالن بازی های گروهی،اولش سالن شلوغ بود ماهم وایسادیم نگاه کردیم،بعد رفتیم سراغ بسکتبال ب رفیق گفتم اینجا می‌برمت و تو پرتاب ها واقعا بردمش😬😬😬و دیگه ول کن نبودم و هی بهش میگفتم ک بسکتبال و باختی😆

والیبال هم بد نبود ولی مچ دستم برگشت و قیدشو زدیم،

رفتیم دسته های بدمینتون و گرفتیم و اونجا هم خوب بودم،رفیق تعجب کرد ک خوب بازی میکنم براش تعریف کردم ک( کل نوجونیمو با بچه ها عمو و عمم بدمینتون بازی میکردیم،چون دیگه بزرگ شده بودیم و اونا زورشون از من بیشتر شده بود تو فوتبال حریفشون نبودم😬شیف زده بودیم رو بدمینتون ،فک کنم طی ۲-۳سال ۳-۴ تا بدمینتون خریدیم 😅)

بعدش رفتیم ناهار خوشمزه ای خوردیم و کنار دریاچه استراحت کردیم میوه و چاییمونو خوردیم و برگشتیم خونه.... نقطه عطف ماجرا این بود ک برگشتنی ۳ ساعت تو راه بودیم😅

اما این هیچی از روز قشنگی ک۲تایی گذروندیم کم نکرد☺️

پیشنهاد های خوب

جمعه چند هفته قبل رفیق پیشنهاد داد بریم دربند،

چون ماشین مونده بود ولایت ماهم درومدیم با مترو رفتیم وحسابی پیاده روی کردیم و عکس و فیلم گرفتم که استوری بزارم🤭

برای ناهار دنبال جیگر بودیم،جفتمون بد هوس جیگر کرده بویدم ولی مگه پیدا میشد!!!!هیچکدوم از رستورانا نداشتن!!!!!ماهم قید ناهارو زدیم من ک واقعا حس غذا خوردنم پرید...

برگشتنی ولی از اون ترشیجاتای خوشمزه خریدیم خوردیم،رسیدیم ب تجریش ک رفیق گفت یه سر تا بازار بریم،

خیلی راه نرفته بودیم ک دود جیگرکی چشممونو گرفت و مستقیم رفتیم داخلش و سفارش دادیم،من ک کلی خوشحال شدم،انگار ویار کرده بودم قبلش اصن یه وضعی بودا،

جیگرو ک خوردیم رفتیم امامزاده رو هم دیدم ،بعدش از فرط خستگی مستقیم اومدیم سمت خونه،

امروز حسابی خوشگذشت و سم رکودی ک تو تعطیلات عید داشتیمو شست برد🤗🤗🤗❤️