اقا از کجا شروع کنم....
از گندی ک زدم ب دوستی هام....
از تایمی ک بعد گند زدنم گذشت و هیچ کاری نکردم،و وقتی دست ب کار شدم انگار تایم خوبی نبود....
قضیه از این قراره ک من وقتی با رفیق اشناشدم ب چندتا ازدوستام نگفتم....چون فرزانه گفت نگو،گفت چشم میکنن و از این حرفا... منم دیر گفتم بهشون تقریبا ۶ ماهی از رابطم میگذشت و همه چی تموم شده بود!همش با خودم فک میکردم ک عجب اشتباهی کردم ولی خب گندی بود ک زده بودم ،
برای عقدمم من یادم رفت ب دوستام بگم
یهو استوری گذاشتم
ب هیچکس نگفتم
چون اصلا تو فکر این نبودم ک باید خبر بدم ب کسی !!!
و تمام دوستام ازم دلخور شده بودن
تا جایی ک نزدیکترینشون عروسی دعوتم نکرد و یکی دیگشون عقدش دعوتم نکرد و خلاصه گوه شد تو روابطم،
منم دل و زدم ب دریا و دیشب پیام دادم تو گروه ک اره میدونم اشتباه کردم خبر ندادم و شما چرا پیگیر نبودید!
به بحثایی شد تا جایی ک فک کردم دیگه همه چی تمومه،
داشتم میترکیدم از غصه اخه بحث ۷_۸سال رفاقت بود....
انقد فشار روم بود انقد ناراحت بودم ک داشتم از سر درد میمردم....
اخر شب رفتم تو بغل رفیق و باهاش حرف زدم و گریه کردم و آرومم کرد...
امروز صبح همش سعی کردم بهش فک نکنم ولی نمیشد،همض با خودم گفتم چرا ،چرا اینحوری شد...
این وسط پریودم شدم و ....
عصر با حال جسمی و روحیه داغون دراز کشیده بودم ک دیدم گوشیم زنگ خورد،اول فک کردم مامانمه
گوشیو ک برداشتم دیدم یکی از دوستامه ک شب قبل باهاش حرف زده بودم
گفت چون میخواستی حرف بزنیم پس هفته بعد یه قرار بزاریم ببینیم همو....
خیلی خیلییی خوشحال شدم ،یه نور امیدی نسبت ب این دوستی تو دلم روشن شد ک حالمو خوب کرد.
خداروشکر ک این ینفر دست از لجبازی برداشت☺️