خانوم ها...

خانوم ها حس ششم قوی دارن...

شاید بشه گفت این ک یه مادر تغیرات خلق و خوی بچه رو خوب میفهمه بیشتر ب دلیل زن بودنشه....

خانوم ها دروغ،پنهون کاری،اضطراب،رفتارهای یواشکی رو خوب میفهمند

جایی ک قضیه مهم باشه عکس‌العمل نشون میدن،

و جایی ک دیگه هیچچیز مهم نیست،ب راه خودشون ادامه میدن تا جایی ک راه تموم بشه،

اما خانوم ها همیشه میفهمند ،اگه واکنشی نشون ندادن یعنی دیگه هیچی مهم نیست،نه اینکه هیچی نفهمیدن،

اهمال کاری

بعد از آزمون ارشد تصمیم داشتم برای آزمون آ.پ بخونم...

یه کوچولو برنامه ریزی هم کرده بودم و عمومی یکمی خوندم ...اما ....یادم نیست چی شد ک نخوندم....نشد،

همش امروز و فردا کردم،تا عید شد،با خودم کفتم توی تعطیلات شروع میکنم...نکردم...گفتم از شنبه بعد تعطیلات ،ک حالا اونم درگیر فیزیوتراپی هستم و تا برسم خونه ساعت میشه ۵-۶ و رسما خسته ام...

انقدی جون دارم ک فقط کارای خونرو انجام بدم....

شاید اسمش اهمال کاری باشه نمیدونم....

سعی میکنم فردا دفتر برنامه‌ریزی مو بنویسم،ک شروع کنم هم روتین پوستی داشته باشم،هم زبان،هم ورزشی،هم آزمونی،

سختش نمیکنم ک بتونم ادامه بدم

دوسداشتم امروز کار دفترم تموم بشه اما تا کارآشپزخونه تموم شد رفیق اومد ومنم دلم میخواست فقط پیشش باشم،انقدی خسته بودم ک حوصله فک کردن ب هیچی نداشتم،راجب خونه و ماشین و هیچی و هیچی ازش نپرسیدم،

ولی سعیمو میکنم فردا دیگه یه تکونی ب خودم بدم...

فضولی

یکم عصبی و گیجم....!!!!!!!

ادامه نوشته

روزمرگی

چند روز اول فروردین رفتیم خونه بزرگترها عید دیدنی....

بعد با خواهر و مادر رفیق اومدیم تهران ،چون رفیق باید می‌رفت اداره!

امروزم دوباره برگشتیم ولایت....

تو‌راه برگشت تصادف کردیم...رفیق از پشت زد ب ماشین جلویی...من خواب بودم و ۱ثانیه قبلش چشامو وا کردم و بعد بوم🚗

همه شک شده بودیم،هم ما هم ماشین جلویی...

خداروشکر ماشین اونا ک یه اسیب جزئیی دید،ولی ماشین خودمون وضعش بدتره....

بالخره هرطور بود رسیدیم خونه و یه هفته تمام درگیر مهمونی خواهیم بود....

عمیقاً دلم میخواد برگردم خونه خودم و هیچ مهمونی نرم....

کاش میشد

سالگرد عقد

هیچکدوممون یادمون نبود!!!