در مسیر ارشد

از امروز 11 روز تا کنکور مونده....

خیلی زیاد مضطربم!!!

افکار منفی زیادی دارم....

باید سعی کنم تمرکز کنم و تست بزنم....

باید نتیجه این چند ماه زحمت و خراب نکنم....

باید مسلط باشم و نزارم فکرم منحرف بشه...

امیدوارم نتیجه خوبی بگیرم....

باید امید داشته باشم...

من میتونم...

قبول میشم🤗

در مسیر ارشد

خنثی

خاکستری

ولرم

داشتم فک میکردم کاش این چند روزه باقی مونده ب کنکور و برم کتابخونه دانشگاه 🤔

اونجا بیشتر حس درس خوندن و تست زدن دارم....

یکم راهش دوره ب خونه ما!!!

ولی محیطشو دوسدارم 😊

شایدم نرم نمیدونم....

ادامه نوشته

روزگار

حسادت می کنند

حرص می خورند

به جایی می رسد که چشم دیدنت را هم ندارند ...

اشتباه نکن ، این بخاطر بد بودنِ تو نیست !

مردم به چیزها و آدم های بد ، که حسودی نمی کنند !!

حتما خوب بوده ای ...

حتما کارت درست بوده ...

آنقدر خوب .. و آنقدر درست .. که خودشان را در حدّ رقابت با تو ندیده اند ...

رسم آدم ها همین است !!

برای حل و تجزیه و تحلیل که کم آوردند ؛

صورت مسئله را پاک می کنند ...

به خودت ببال ...

همیشه دور از دسترس ترین ‌و سخت ترین معادله ی زندگیشان باش ...

بگذار یاد بگیرند "لیاقت" ، هرگز با "زور" به دست نمی آید ...

خریدنی هم نیست ... !

لیاقتِ هرکس ، درونِ قلب و مغزش جای دارد !

تو درست رفته ای ...

آدم های اشتباه ؛

تابِ دیدن موفقیت دیگران را ندارند ...

راهت را ادامه بده ...

باور کن ؛

موردِ حسادت واقع شدن خیلی خوب است !

#نرگس_صرافیان_طوفان

برف خوجل

دیروز 23 بهمن از دم دمای صبح حسابی برف بارید تا شب

تو شهر ما چیزی حدود 50 سانت، حیاط خونه رسما پر برف بود انقدی ک من تا زانو رفتم تو برف، با رفیق رفتیم حیاط و تمیز کردیم البته من بیشتر داشتم همدلی میکردم تا همکاری😅

یکم برف بازی هم کردیم، من همیشه از بچگی عاشق برف بودم تا بارون، بنطرم برف خیلی چیز خوشگل و باحالیه،

و همینطور عاشق راه رفتن توی برفم ولی هیچوقت مامانم نمیزاشت میگفت گرگ میخورتت😂

اما دیروز با رفیق رفتیم پیاده روی و کلیییییییی خوشگذشت

شما فک کن هوا گرگ و میش طوری و نسبتاسرد، همه جا سفید برف هم ریز ریز میبارید و اصلا خداااااااا

من جوری ذوق کردم ک انگار اولین بارمه برف میبینم😍

خلاصه ک خیلی اوجلی بود و ذوقیدم🤩

دلخوشی

تنها دلخوشیم این مدت دیدن دوباره ی رفیقِ....

خداروشکر ک فردا میاد🤗💏

Right now

If I want to say abut my emotions right now, I can say:I feel like a bird in the cage

I'm in the dark here

رفیق فرست🤗

دوام هر چه ب عالم نجیب خنده تو....💏🤗

نمایش ویدئو

دلتنگی داستان تکراری ما

چند روزی رفیق حالش اوکی نبود،

میدونستم جریان چیه، میخواستم باهاش حرف بزنما ولی خودش گفت بزار بیام خونه حرف میزنیم...

امروزم من اوکی نبودم، حالم مث غروب جمعه بود،

اخرشب موقع خداحافظی یهو ولوم صدای رفیق کم شد بهش گفتم چی شدی، چرا صدات اینجوری شد!

گفت بیا اسکایپ ببینمت بعد بریم، یادم افتاد 2 شبه تصویری حرف نزدیم!!!

خیلی دلتنگما، ولی دیگه این تماس تصویریا جواب نیست....

دیگه دوای دردم نیست،

ولی وقتی رفیق زنگ زد و دیدمش،لبخند قشنگشو، اون نگاهشو ک داد میزد چقد دلش تنگه، چشمای مهربونشو ک دیدم

اصلا دلم میخواست حرف نزنیم فقط نگاش کنم

نمیدونم چطور بغض تو گلوم اشک نشد از چشام بزنه بیرون...

ولی تازه اونجا فهمیدم چقد دلم تنگه بغلشه، ک سرمو بزارم رو نقطه امن ام و آروم بگیرم، ک دست بزارم رو سینه اش ضربان قلبشو حس کنم، چقد دلم تنگه اذیت کردنشه، ور برم باهاش و رفیق هی بگه دختر کرم نریز😅

دختری ک کرم نریزه ک دختر نیست، پسره!

عه! مشغول نوشتن شدم 💖💖😍💖💖 اینو یادم رفت بفرستم!

رفیق هم امروز صبح هم اخرشب اون جمله قشنگه ک وقتی میشنوم قند تو دلم میشه رو گفت،انگار یادش افتاد چند روزی حواسش بهم نبوده!

ذوق داشتنشو کردم💖

ادامه نوشته

این شبها

من اگه یادبگیرم اینجا چطوری اهنگ و کلیپ میزارن دیگه نمینویسم😐

🔒👇

....

ادامه نوشته

بیبی م

دو شبه ک بیبی حالش خوب نیست انگار...

روزم خوب نیستا...

نمیدونم چشه، فقط گیر میده، کلاس زبان میخواد نیاد،

خب راه دور و شرایط و اوضاع بد و سختی کار و همه اینا هست...

ولی...

خداکنه فقط همینا باشه 🤕

باید چیکار کنی تا یه مرد حرف بزنه؟!

🔒👇

برای خودم

ادامه نوشته

🔒👇

برای بعدا

ادامه نوشته

جمعه

دیروز پنجشنبه ی قبل روز پدر بود، ما رفتیم ولایت هم بریم سرقبر پدر رفیق هم سالگرد یکی از اقوام رفیق بود، شبم موندیم همونجا، من چون کلاس زبان داشتم بعد شام از بقیه جدا شدم و تو اون هاگیرواگیر پریود شدم،

امروز هم ک سالگرد مادر پدربزرگ رفیق بود، صبح تایم همیشگی از خواب بیدار شدیم صبحونه خوردیم و رفتیم نشستیم تو مسجدِ سرد!

بعدش تا کار مسجد تموم بشه و بریم خونه من رفتم ب بابابزرگم ک سکته کرده سر بزنم،

حاجی لاجون با چشمای نیمه باز افتاده بود رو تخت،

نا نداشت حتی بگه چیزی میخواد یا نه...

یلحظه تونست خیلی خفیف اسممو بگه،

بی هوا گریه ام گرفت، یاد شعری افتادم ک بچگیام برام میخوند...

وضعیت حاجی دل سنگ و اب میکنه، هوشیاره میدونه چ اتفاقی براش افتاده و داره زره زره اب میشه جلو چشم همه....چیزی نمیخوره و اگرم بخوره بالا میاره....

زن دومش ک نامادری مامانمه وقتی دورش خلوت باشه مث یه سگ هار پاچشو میگیره، انگار نه انگار حاجی مریضه، سکته مغزی کرده و توانایی نداره!

با دیدن قیافه سگ هار از فرط نفرت میخواستم بالا بیارم تو روش، حیف حیف حیف....

دارم هق هق میزنم و مینویسم تا سبک بشم...از این میسوزم ک این سگ هار ب وقتش درب این خونه رو ب روی همه بسته بود، حالا ک حاجی نمیتونه حرف بزنه بچه هاش اومدن دوروبرش....

ب عمرم انقد برای کسی نگران و ناراحت نبودم.

اون یکی بابابزرگمم حال بهتری نداره، فقط فرقش اینه اینقدر هوشیار نیست چون همش خوابه، ولی غذا میخوره، و مهمتر اینکه دلسوز داره،عمه ام مث پروانه دورش میچرخه، مامان بزرگم 7ماهه بالاسرش داره گریه میکنه، نگرانیم ک از غصه و ناراحتی یه بلایی سر این بنده خداهم بیاد....

مامانبزرگم یه دعای قشنگی برای زن و شوهرای جوون میکنه میگه خداکنه هیچوقت بدون هم سرتون ب بالش نره...

راست میگه خدا هیچ زن و مردی و تنها نکنه....

اگه حاجی زن اولش فوت نمیشد شاید انقد وضعش بد نمیشد....

خدایا خودت رحم کن بهشون💚

ادامه نوشته

در مسیر  ارشد3

از برنامم بخوام بگم.... 2هفته ای عقبم!

باید از اول بهمن شروع میکردم ب تست زدن، ولی دوتا از جزوه هامو حتی تمومم نکردم!!! و این افتضاحه!

چبز زیادی ازشون نمونده ولی خب همین ک تموم نشده استرس زیادی بهم میده!!!!

همش با خودم میگم از فردا 7 بیدار میشم، ولی نمیتونم🤦🏻‍♀️

انگار بدون برنامه باشم بهتر عمل میکنم!!!

ولی خدایی باید از فردا 7 بیدارباشم ک بتونم یکم این عقب موندگی هارو جبران کنم😅

اصلا میام اینجا، چی میگن حاضری؟! یه همچین چیزی میگن،،، از اونا میزنم میرم.

روز مرد...

اقاااااا چرا کادو خریدن برای مردا انقد سخته...؟

شما فک کن سایز لباس اسپرت و کلاسیک باهم فرق داره!!!!!

این مردا لباساشونم عجیبه!

حالا بماند من و رفیق سلیقمون تو لباس اصلا شبیه هم نیست!!!!!

حقیقتا مث چی موندم ک چ کادویی بخرم!!!!

..... اصلا میدونید بهترین کادو خرج نکردن پولشونه 😅🤗

👇👇🔒

😑

ادامه نوشته

PMS

چند وقتیه ک ول چرخیدن تو اینستا و وبلاگ رفته رو مخم...

بخاطر همین از اینستا لوگ اوت کردم

دلم میخواد وقتمو بزارم رو یه چیز ارزشمند، مثلا راجع ب مبحث خاصی اطلاعات جمع کنم

مطلب بخونم

ولی نمیدونم دقیقا چی، ایده خاصی ندارم....

ادامه نوشته

و باز هم دوری...

رفیق کمتر از یساعته دیگه میره....

باورم نمیشه...

9 روز مث برق گذشت،

😭😭😭😭😭

ادم های حال بهم زن

این داستان منم منم و خود بزرگ بینی دیگه چ صیغه ایه!

چرا بعضیا فک میکنن فقط خودشون میفهمن و بقیه هیچی حالیشون نیست.

چقد سخته تحمل این آدما...