در مسیر ارشد٢
خب خب خب
18 روزی از اولین پست با این عنوان میگذره، باورم نمیشه ک چقدر سهل انگاری کردم....
ای کاش تاریخ اولین پست و نگاه نمیکردما🙄
ولی خب اشکالی نداره
هنوزم وقت دارم
امشب رفیق بیشتر از همیشه باهام حرف زد، شاید اونم حس کرد ک شل شدم،
البته حس نمیخواست دیگه کاملا مشخص بود....
راستش چون خیلی استرس دارم تمرکزم رو خوندن کمه....
ولی رفیق گف ک باید کنترل کنم خودمو
خیلی حرف زدیم، تهش من دوباره جون گرفتم
و قرار شد ک یه سری کارا انجام بدم و دوباره پرقدرت شروع کنم
واقعا دلم میخواد یه دانشگاه خوب قبول بشم، بنظرم حقشو دارم،
بنظرم یه دانشگاه خوب ب خودم بدهکارم.
من میتونم و بدستش میارم😉
یار موافق
چند روزی میشه ک امتحاناتم تموم شده و تقریبا کار خاصی برای انجام دادن ندارم و رفیق همش راجب ارشد باهام صحبت میکنه
سعی میکنه بهم انگیزه بده ،راجب آینده کاری روشن با مدرک ارشد و خیلی چیزا باهام حرف زده
منم همه حرف هاشو قبول دارم ،ولی الان تایم درس خوندنم نیست...رو موودش نیستم
امروز عصر ک برای بار چندم داشتیم صحبت میکردیم
داشتم فک میکردم رفیق حتی اینجاهم از بقیه مردا یه سرو گردن بالاتره،بجای اینکه بگه بشین خونه زندگیتو بکن،یا استرس زندگی متاهلیو بهم وارد کنه،داره راجب اینده باهام حرف میزنه و امیدوارم میکنه،از اینکه حس کردم خیلی بیشتر از خودم ذوق درس خوندنمو داره خیلی خوشحالم،
فک میکنم حتی اگه تو خونه خودمونم بخوام درس بخونم رفیق کمکم میکنه،
اصلا یه همچین رفیقی خودش میتونه دلیل و انگیزه باشه واسه هرکار مثبتی.
ما ازاولش قرار بود کنارهم رشد کنیم،اینارو امروز رفیق یادآوری کرد بهم😊
پس کم کم شروع میکنم ب خوندن و بهش نشون میدم من همون دختر پر انرژی و پر از ارزویی بودم ک روز اول دید.