عوارض جنگ

اینروزا ک کار خاصی انجام ندادم ولی دستم تیر میکشه و درد میکنه مطمئن شدم درد دستم عصبی هم هست....

من دلم توی تهرانه ،پیش خونه قشنگی ک داشتیم توش زندگی میکردیم...خونه ای ک توش برنامه ریزی میکردیم برای ایندمون...شهری ک توش داشتیم نفس میکشیدیم و زندگی میکردیم...شهری ک ب من امید ب زندگی میداد...

دلم بدجوری توی تهرانه....

وقتی ب ویرانه هاش فکر میکنم ،ب وضعیتی ک بوجود اومده پلک چشمم میپره...

شاید این کمترین آسیب و عوارض اینروزا باشه ک بکسی میرسه...

از لحاظ سیاسی سردرگمم...یلحظه حرصم میگیره و یه حرفایی میزنم (همسو با اینترنشنال) ولی وقتی آروم میشم یادم میاد ک قلبم همیشه برای این آب و خاک میتپه و پاش بیوفته جونمم براش میدم🇮🇷

جنگ۳

اینروزا ک مشکلات جنگ ۸۰٪بخاطر وطن فروشا و خائنین ک دارن گرا میدن یا محموله آوردن و از داخل دارن ملتو میزنن،ادم ب همه چی مشکوکه....

اومدم توی وب دیدم یکی برام کامنت گذاشته ادرس محل زندگیمو خاسته!!!!

رفتم توی وبش دیدم فقط یه پست اونم ۱۰دقیقه پیش نوشته!!!!

کامنتشو پاک کردم...

حالا نه من آدم مهمی ام نه خانوادم ولی خب ترسیدم طرف گرا بده بزننمون😂

والا بخدا ....

خائنین تا دل بلاگفا نفوذ کردن!مراقب خودتون باشید و تو هیچ پلتفرمی به هیچکسی نگید کجایید و در چ حالید

یاعلی✋🍃

جنگ ۲

این روزها ک رسما جنگ بین ایران و اسرائیل شروع شده،تهران و دارن میکوبن....بقیه شهر ها کمتر....

مردم دارن شهرو تخلیه میکنن،چون کاری از دست کسی برنمیاد،نمیتونن جلوی خائنین و نفوذی هارو بگیرن و اوناهم دارن با پهبادهای کوچیک و بمبای دستی توی شهر آشوب بپا میکنن...هیچکسم نیست جلوشونو بگیره!

البته یه تعدادی رو کشف و ضبط کردن!

حالا وسط این ماجراها ماهم خونه مادر رفیق توی ولایت درگیر تعمیراتیم،وضع خونه جوریه اگه عکس بزاریم ازش بعنوان یه خونه جنگ زده همه باور میکنن،

حسابی کلافه ام از این بهم ریختگی و آشوب....

سردردم خوب نمیشه....

دلم میخواد برم خونه خودم...دلم خونمو میخواد...

کاش زودتر همه چی اوکی بشه🍃

جنگ ۱

از دیروز در تلاشم یه چیزی اینجا بنویسم،و الان در کمال تعجب با وی پی ان تونستم بلاگفارو باز کنم....!!!!با وی پی ان؟!

میگم بنظرتون سالها بعد مثلا۵۰-۶۰سال بعد کسی نوشته های مارو میخونه؟

کسی میفهمه ما چقد مظلوم بودیم،از داخل حکومت دخلمونو آورد از خارج اسرائیل و آمریکا!!!!

این همه بهمون سختی دادن و اذیت کردن به بهانه امنیت....

کو اون امنیتی ک ازش دم میزدن....اولشم ک یقه خودشونو گرفت!!!!

بحث مرگ و زندگی نیستا....بحث آرامشه

خرده خیالات

داشتم توهم میزدم....از اون همیشگیا....ک مثلا به خونه بزرگ به این دلیل ک یه بچه پولدارو نجات دادم بهمون بدن،یا یه جایزه خیلی بزرگ برنده شدم و....،بعد یه درامد زیاد از اجاره آپارتمان اضافمون بهمون برسه ک قسطامونو بدیم و زندگی کنیم باهاش....☺️

ب خودم اومدم،دیدم انقدر تو فکرو خیال بودم ک سردرد گرفتم....

گفتم بزار چشمامو ببندم و واقعیتی ک ممکنه اتفاق بیوفته رو تصور کنم...

تصورش هم قشنگه....

(آزمون آ.پ رو قبول بشم...بعد خونمون اوکی بشه...دخل و خرجمون اوکی بشه....زندگیمون ب آرامش برسه....)

آخیش😪

سر دردم بهتر شد

ب واقعیت دست یافتنی فکر کردن آدموآروم تر میکنه....

سفید

موهای سفیدم داره زیاد میشه.....

روزمرگی

باید بریم ولایت...

پنجشنبه دومین سالگرد پدربزرگمه....کسی ک‌وقتی رفت،باورم نمیشد،نتونستم صورتشو ببینمو هنوزم اسمش بیاد بغض میکنم....

خونه مادر رفیق یه تعمیراتی میخواد ک دهن سرویس کنه...

کل خونه میشه گرد و خاک😑تو این تعطیلات میخوان درستش کنن،

ما سابقه تعمیرات داخل خونه رو داشتیم و میدونم چقدر بده!

از طرفی باید ذهنم متمرکز بمونه رو آزمون آ.پ

هرساعتی از روز حسش باشه میخونم (اصل مداومت)

ازمونم ک افتاد ۲۷تیر!یعنی یکم زمان بیشتر....

فکرای مختلفی تو سرمه....الان باید بلند بشم خونه رو مرتب کنم تا بعدش ذهنم مرتب بشه تا بعدش....

کلاس تابستونی😊

کلاس یوگا و شنا ثبت نام کردم...

محل کلاس از خونمون یکم دوره،یه مسیری رو با BRT میرم،بعدش ۱۰مین پیاده روی ک اگه هوا گرم نباشه مشکلی نیست.

امروز اولین جلسه یوگا بود و اولین تجربه ام بنظرم خیلی خوب بود،البته قبلا توی مهد چون کلاس یوگا داشتیم دیده بودم حرکات کششی انجام میدن و برای هرحرکتی اسم دارن

ولی فکر نمیکردم برای بزرگسال هم اسم‌داشته باشه،این جالب بود برام.

چون دیشب مهمون داشتیم از ساعت۴ بکوب سرپا بودم ،صبحم ادامه کارا....بخاطر همین کمر و دستم دردمیکرد،

تو کلاس خوب بودما اومدم بیرون دوباره دردم گرفت....

فردا هم کلاس شنا دارم،بنظرم‌اون جذاب تره😁

معضلات درس خوندن

یادم نمیاد وقتی محصل بودم چجوری درس میخوندم....

چجوری حفظ میکردم....یاد میگرفتم....

ولی الان خیلی سخته برام،تا کارامو جمع و جور میکنم (باید کل خونه مرتب باشه بتونم درس بخونم!!!!!!¡!) میشینم پای لپ تاپ دسشوییم میگیره،

میرم میام تا میشینم ۲صفحه میخونم ،خوابم میگیره ،

از خواب بیدار میشم گشنمه....سیر ک شدم رنگ گلای قالی بنظرم جالب میاد....

کلا دلم همه چی میخواد غیر از خوندن.....

....

گوشی قبلیم صداش کم بود,حافظه اش کم بود...

بخاطر پیامای رفیق دست بهش نزده بودم و هیچیشو پاک نمی‌کردم....ولی بااین اتفاق مجبور شدم گوشیو فلش کنم ک بتونم 4تا برنامه نصب کنم فعلا کارم راه بیوفته....

خوبه رمز و ایدی بلاگفارو حفظ بودم😶

البته هرچند اینجا هم خیلی وقته تعاملی با کسی نداشتم...تمام وبلاگ هایی ک سیو کرده بودم پاک کردم.

حالم

از اول هفته گوشیمو دزدیدن....

کل هفته ب پیدا شدنش فکر کردم،حالم خوب نیست اصلا...

امروز یکم فکرم آزاد شد،اونم درگیر خونه بودم....

آزمون آ.پ هم باید برسونم خودمو،

از محل کارم راضی نیستم بااااااییییییددددددد عوض کنم

ولی خرداد و یعنی از امروز فقط و فقط میچسبم ب آزمون